غزل جور حبیب – فال حافظ

غزل شماره ۹۴ دیوان حافظ دو موضوع به ظاهر از هم جدا و در واقع پیوسته گلهمندی از شاه شجاع و مطرح ساختن چند نظر عرفانی را مطرح میکند. او شکر و شکایت را در هم میآمیزد تا به ممدوح از خدمات با عشق و بی مزد و منت خویش سخن بگوید. در انتهای غزل میگوید جور دوست را از مراعات مدعی خوشتر دارد و تنها دست آویز و فریادرس او عشق است.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره ۹۴ حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
غزل شماره ۹۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
۱- اگر کاری را برای رضایتمندی خداوند انجام دادی، گله و شکایتت دیگر برای چیست؟ خداوند اجر و پاداش تو را خواهد داد. مقصود و نزدیک است و برای رسیدن به آن بایستی صادق و راستگو باشی و به لطف خداوند ایمان داشته باشی.
۲- دانایی راه تاریک تو را با دانش خود روشن میسازد ولی راه بسیار طولانی و مقصد دور است. سرگردانی و هراس و ناامیدی را از خود دور بگردان که در غیر این صورت به بن بست خواهی رسید.
معنی و تفسیر غزل شماره ۹۴ حافظ – معنی غزل زان یارِ دلنوازم شکریست با شکایت
بیت اول
زان یارِ دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
از آن یارِ دلنوازم هم متشکرم و هم شکایت دارم، شاکرم از بابتِ دلنوازیش، اما شکایتم به جهت اینست که قدر هیچ یک از خدماتم را نمیداند.
پس اگر نکتهسنج عشق هستی پس این حکایت را خوب گوش کن که شکر و شکایت متضادند و جمعشان در یک جا مخالف بنظر میرسد.
دلنواز: نوازش دهنده دل، تعبیر از رعایت خاطر است.
✦✦✦✦
بیت دوم
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدومِ بی عنایت
هر خدمتی که به جانان کردم بدون مزد و منت بود یعنی قدرش را ندانست و در برابر آن چیزی به من نداد، خدا کند که هیچکس مخدومِ بی عنایت نداشته باشد یعنی مخدومی را که مقادیر عشق را نمیداند، هیچکس نداشته باشد.
مزد: اجرت
مخدوم: کسی که به او خدمت کنند
عنایت: ارادت
✦✦✦✦
بیت سوم
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
به رندان لبتشنه کسی یک جرعه آب و یا یک قدح باده نمیدهد. مثل اینکه، ولیشناسان از این مملکت رفتهاند.
یعنی کسانی که برای دوستان و بزرگان ارزش قائل بودند و مقادیرِ مردم را میدانستند در این مملکت (شیراز) نماندهاند و بی سر و صدا رفتهاند.
✦✦✦✦
بیت چهارم
در زلفِ، چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
ای دل به زلفِ مثل کمندِ جانان مپیچ یعنی علاقمند نباش، زیرا خیلی سرهای بریده در آن زلف میبینی که بدون داشتن گناه و جنایت به آن روزگار گرفتار شدهاند.
یعنی هر علاقمندی به آن باید از جان و سر بگذرد.
✦✦✦✦
بیت پنجم
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
چشمت به یاری غمزه، خونِ ما را خورد، آیا روا میداری؟ ای جانان، حمایت از قاتل جایز نیست.
یعنی چشمت با تیرهای غمزه خونم را ریخت و تو هم این کار را میپسندی. ای جان، شایسته نیست که از چشمِ عاشقکُش خودت حمایت نمایی.
✦✦✦✦
بیت ششم
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
در این شبِ تاریکِ هجران، راهِ وصال ناپدید گشت، ای جانانی که ستاره راهنما هستی، از گوشهای بیرون بیا تا که راهِ مقصود پدیدار گردد و وصال میسر شود.
هدایت: دلالت و رهنمایی به راهی که منتهی به مطلوب میگردد
شب سیاه: کنایه از شب تاریک هجران
مقصود: مراد وصال است
کوکب هدایت: ستاره راهنما، کاروانیان قدیم راه خود را با استفاده از نوع خاصی از ستارگان آسمان مییافتند.
✦✦✦✦
بیت هفتم
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راهِ بی نهایت
به هر جانب از وادی فراق یا وادی عشق که رفتم، چیزی غیر از وحشتم زیاد نشد. یعنی وحشتم زیاد شد. امان از این بیابان و از این راهِ بی نهایت.
یعنی بیابان هجران و یا عشق را هرقدر گشتم چیزی جز وحشت بدست نیاوردم.
✦✦✦✦
بیت هشتم
ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
ای آفتاب زیبایان، درونم یعنی دل و جگرم از حرارتِ عشق تو میجوشد؛ ساعتی حمایتم کن و در سایه عنایت و مهربانیات پناهم بده.
✦✦✦✦
بیت نهم
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
برای نهایت راهِ عشق نمیتوان حدی قائل شد. یعنی برای راه عشق نمیتوان نهایتی تعیین کرد. زیرا وادی اول آن بیش از صد هزار منزل است. برای راهِ عشق چطور میتوان نهایتی قائل شد در حالیکه وادی اول آن بیش از صد هزار منزل است. پس تا آخرش چه میشود؟
✦✦✦✦
بیت دهم
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
اگر چه آبرویم را بردی یعنی عرضم را ضایع نمودی، اما با وجودِ این از درت رو گردان نمیشوم یعنی آستان سعادتت را ترک نمیکنم. زیرا جور و جفای دوست خیلی بهتر از رعایت دشمن است.
✦✦✦✦
بیت یازدهم
عشقت رسد بفریاد گر خود به سانِ حافظ
قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت
اگر تو هم مثلِ حافظ قرآن را در چهارده روایت مختلف از حفظ بخوانی باز هم برای دریافت پاداش کافی نیست بلکه فقط عشق است که به فریادت میرسد.
وصول الی الله با عشق است نه با از حفظ خواندن قرآن. اگرچه مانند حافظ قرآن را با چهارده روایت قاریان معروف از حفظ تلاوت کنی، باز هم عشق به حق، برای وصول به کمال و برای رسیدن به نهایت سیر و سلوک باید فریاد رس و مددکارِ تو شود.